روزگار تلخ و شیرین
نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ، از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت را عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام
برای همیشه !
نظرات شما عزیزان:
سلام وب زیبایی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی ...راستی نظرتون چیه تووبلاگم طنز بزارم یا نه خواهشن جواب بده برام مهمه مرسی عزیز جووووووون.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:سلام ممنونم، نظرلطفتونه.. به وبلاگتون سرمیزنم..
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:سلام ممنونم، نظرلطفتونه.. به وبلاگتون سرمیزنم..
ϰ-†нêmê§ |